سفارش تبلیغ
صبا ویژن
محبوب ترینِ بندگان نزد خداوند، اقتدا کننده به پیامبرش و پی سپارِ راه اوست . [امام علی علیه السلام]

عشق لذت بخش ترین شکنجه است

خدایا من عاشق توام و به تو نیاز دارم، هم اینک به قلبم بیا

 

« دوستت دارم» تو بزرگ بودی آنقدر بزرگ که رویاهای من در سرزمین خیال تو قاصدکی بیش نبود بزرگ بودی و دست نیافتنی و من می دانستم در دست نیافتنی ها عظمتی ست پرستیدنی... زندگی با تو خاطره ای برای من نبود خاطره های با تو تمام زندگی من است... زیر نگاه پاییزی تو من چونان برگی افتادم و از آن روز زیر پای رهگذران خرد می شوم و باد تکه های مرا به این سو و آن سو می پراکند...

...................................................................................................................................................................

رفتی تا...

تو آنقدر پاک ومقدس بودی که دور شدی ، رفتی تا باهم بودن ولذت آن را به من ثابت کنی ، مرور خاطرات به من کمک نمی کند تا تو را دوباره ببینم اما به من یاری می دهد تا مصمم تر از پیش به تو دل ببندم .این اجازه را به من بده تا تو را فقط بخاطر خودم بخواهم و دعای هرشبه ام لحظه لحظه با تو بودن باشد .

گاهی دوستی ها آنقدر شیرین است که طعم تلخ جدایی حس نمی شود و من بی آنکه از تو دلگیر باشم هنوزم تو را دوست دارم فراموش نکن یه کسی یه جای دور یه گوشه ی دنیا توی دنیای خیلی کوچیکش آرزوی هرشبه اش تویی !

تویی که جذاب می خندی و آسان دل می بری اما سخت دل می کَنی تویی که شیرین شکنجه می دهی آه تو خدای من تو چه جلاد مهربانی هستی که برتن خسته ی من تیشه ی جدایی را با خنده میزنی .

ای بهار دلکش من، عطر سکوت زیبایت و طنین خوش قدم هایت که در تاریکی روشنی می درخشد مرا جذب کرد امیدوارم فراموشم نکنی!  من و همه خاطراتی که باهم ساختیم را از یاد مَبری ...

خودت خوب می دانی که با چشمانت با من سخن می گویی آخر چگونه دلت می آید آنها را ببندی ... چشم هایت را بازکن مرا ببین که به دنبالت آواره ام !

منتظرم که نمی گذاری ؟                                                                                                                  دینای تو...

 

هیچ وقت تو خیابون نرو،اگه رفتی سرتو بالا نکن،اگه بالا کردی به هیچ کس نگاه نکن،اگه نگاه کردی نخند،اگه خندیدی ازش شماره نگیر،اگه گرفتی بهش زنگ نزن،اگه زنگ زدی باهاش حرف نزن،اگه حرف زدی نگو دوستش داری،اگه گفتی باهاش قرار نذار،اگه گذاشتی نرو سر قرار،اگه رفتی تحویلش نگیر،اگه گرفتی تحویلش نگیر،اگه گرفتی عاشقش نشو،اگه شدی بهش نگو دوستت دارم،اگه گفتی...می ذاره میره.

برای آنان که دل شکستن را بهتر از دوست داشتن آموخته اند ...

هر وقت گفتی جدایی،بندبند تنم لرزید.هر وقت گفتی فاصله،مردمک چشمانم منزلگاه تصویر جاده ای مه آلود شد با مسافری  تنها که کوله بار خود را به دوش می کشید،راز هم گریخت و از روی ترحم نگاهی به پشت سرش نمی انداخت.دل هر چه داشت نثار چشمان تو کرد اما دل تو غریبه را پرستید...رفتنت دوباره نگاهم را با انتظار هم خانه کرد.منتظر شدم،منتظر لحظه ای دیگر در کنار تو ماندن.اما انتظار پوسید...گفتم حالا که می روی لااقل یک آرزو برایم بگذار؛آرزویی تو خالی برای دل خوشی ام و تو گفتی:"در آرزوی برگشتنم بمیر".دستانت را بوسیدم و خدا را شکر کردم از اینکه سرانجام فهمیدی  بی تو خواهم مرد!

 افسوس دیگر غروبی نخواهد رسید که آهوی نابینای چشمانم با لمس ردپایت بینا شود.دیگر شبی نخواهد آمد که قدم به قدم در کنار تو از عشق بمیرم.دیگر مهتابی بر میلاد دوباره ی محبت ما نخواهد تابید.هیچ آفتابی دیگر از پشت سر، بر پیکر"ما" نخواهد دمید تا پا روی سایه ی سرد و بی وفای روبه رویمان بکوبیم.نباید!...این حکم سختی است برای ما.اما ما نبید با هم باشیم.نباید به هم برسیم.اما...باید خداحافظ ...

نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی! حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی! نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی! صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است! فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام

دیریست عزیز من در حسرت نظر کردن به صورتت برای یک لحظه ثانیه های کلیشه ای را بسختی از پس هم می گذرانم !

.

.

.

.

نشانی منزلت کجاست ؟ کاش به من می گفتی

.

.

.

.

هنوز هم نا گفته های بسیاری مانده

.

.

.

.

اطمینان دارم چشمان براق ات به من دروغ نمی گوید

.

.

.

.

بازهم باور نمی کنی بعد خدا تو را می پرستم

.

.

.

.

من احساس آن کسی را دارم که به دنبال گمشده ای از دیار نا آشناست

.

.

.

.

من از تو یادگاری تنها غم جدایی از تو را دارم

.

.

.

.

ولی با این وجود این بهترین هدیه و یادگاریست که تو به من و دنیا به من داده

 

**********

خاموش نخواهم شد فریاد می زنم تا دنیا بدانند تو تنها یار دیرینه و همیشگی و باگذشت منی

................................                                                                                                   دینا

 

چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص...

عشق های گرون :

گاهی وقتا بهای بعضی عشقها خیلیه ! بنظر من باید به این عشقها لقب گرون رو داد . این عشقها خیلی عمیقن و برای بدست آوردنشون باید بهای زیادی رو پرداخت و به آسونی ازآن کسی نمی شه. معجزه ی بدست آوردنشون باورنکردنیه و افراد بازی این عشق ها خیلی شیرینند و خیلی به دل می شینند این عشقها حساس اند و فقط با یک اشتباه از دستمون میپرند پس اگه به چنین عشقی برخوردی مراقب باش از دستش ندی خیلی گرونه ! شایدم اصلا به گروه خونی من وشما نخوره حالا خدا رو چه دیده شاید نصیب توهم شد.  

پشت صحنه ی زندگی

زندگی بازی نمایش من وتوست ما بازیگریم ! پس بیا نقشمون رو خوب ایفا کنیم نکنه آبرومون بره ... بیا بشیم آدمک قصه * بیا سفرکنیم به شهر رویا * اونجا من نقش خودمو بازی می کنم و تو هم نقش خودتو ! پشت صحنه دستای کمک درازه اگه مفهوم نقشتو نفهمیدی به پشت صحنه مراجعه کن . قدر پشت صحنه رو بدون که خیلی زحمت می کشن پشت صحنه ی زندگی تصویر خودمونه . خودتو ببین توی آینه هستی هنوزم تو بازیگر این نقشی * نقش مثبت یا منفی رو خودت انتخاب می کنی هرکدوم رو انتخاب کردی در ایفای اون سعی ات رو بکن صبور باش و با حوصله وپشتکار جلو برو واز هیچ چیز نترس ترسی نداره مقاوم باش و استوار پای همه ی حرفات از بیانشون عاجز نمون !

 

بازم دلتنگی ؟

کاش زمان تندتر بگذرد و من روزی تو را کنار خویش بیابم ... روزی که باد جشنی را با حضور اقاقیا برپا می دارد . روزی که بهترین ها ازآن توست . نگذار در حسرت نگاه گرمت زیر رگبار تنهایی تلف شوم . من صبر کرده ام و نیز صبرمی کنم تا دوباره ببینمت من به این عشق اعتقاد دارم وخشنودم که در قلبم تو را دارم  گرچه نیستی اما بدان یادت که هستم . من بخاطر تو دل به کسی نخواهم بست . آخر مگر نمی دانی دلتنگ تو هستم ... مهم نیست که دوستم نداشته باشی یا دلتنگ کس دیگری شوی یا دل به آن یکی ببندی مهم نیست مهم اینه که من تو را عاشقانه  می پرستم و به این عشق جاودانه اطمینان دارم  ... من این عشق را در قلبم پرورش خواهم داد و بخاطر تو دل به دیگری نخواهم بست ...

 حال اگر بیایی یا نه !

 

 

 

 

 

 




دینا ::: یکشنبه 86/5/14::: ساعت 10:45 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 4


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :5678
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
دینا
من عاشق فصل بهارم بنظرم خداوند تمام زیبایی ها رو توی فصل بهار جاداده ؛ خدابه من خیلی لطف داشته چون فکرمی کنم تا حالا فردی موفق بوده ام ؛ حال خیلی ها رو می گیرم ؛ غافلگیرکننده ودارای قدرت آینده نگری هستم و به نوشتن علاقه مندم
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<